آشيانه اي پر از ترانه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 297
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 300
بازدید ماه : 378
بازدید کل : 50995
تعداد مطالب : 97
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



 

تو یعنی خود زیبا

 وقتی که چشات ابره ، پلکات چه مهی داره
آفتاب به نگاه تو ،کلی بدهی داره
 ماه روزا میاد مکتب ،پیش مژه ی نازت
بارون شده شاگرد ،شب
تا سحر سازت
 پروانه میاد دورت ، تنها واسه ی مردن
 مردن پیش چشم تو ، یعنی همیشه بردن
 دریا شنیدم عصرا ، موتو می زنه شونه
 راستی دیگه فهمیدم محض چی پریشونه
 پیش یه نگاه تو ، کوها همیشه موم ن
بیچاره گلا پیشت یه عمره که محکومن
 کوها تو زمستونا
از دوره که پر برفن
 پیش تو میان هیچن ، در حد دو تا حرفن
 رنگین کمونم سادس ، پهلوی تو بی رنگه
 چشمای تو که باشه ، جای آسمون تنگه
 با اسم تو سیمرغا ، پر می کشن و می رن
 با برق نگاه تو می سوزن و می میرن
دربون دو چشماته ، هر چی نور و سیارس
 دفترچه ی
ابرا از حرفای مژت پاره اس
صحراها زیر دستت گرما رو می آموزن
 زیبا آتیشا از رو چشمای تو می سوزن
قطبا زیر دست تو شیش ماه می بینن دوره
 تو قلب دائم شب ، دستات همیشه ظهره
جنگل با اون آوازش تو چشمای تو گم شد
 شمشاد اومد و پیشت خم شد قد گندم شد
 من هر چی
بگم از تو ، با او جذبت دوره
راس گفتی چه کاری بود ، شاعر مگه مجبوره ؟
 من متهمم باشه ، تو داوری و قاضی
هم می تونی شاکی شی ، هم مهربون و راضی
 حرف حالا و فردا ، مثل همیشس زیبا
 جز تو همه یعنی هیچ ، تو یعنی خود زیبا

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:شعر معاصر,مريم حيدرزاده,ياتويا هيچكس,تو,يعني,خود,زيبا, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

تو می خوای

 تو می خوایناز چشاتو بخرم
 قیمت عشقتو بالا ببرم
 تو می خوای یه روز بیای سراغ من
 تو میای پس زیر وعده هات نزن
 تو می خوای فردا
رو با هم بسازیم
 تو می خوای یه باغچه مریم بسازیم
تو می خوای ساز منو کوک کنی
 تو می خوای دنیا رو مشکوک کنی
 تومی خوای زیادی عاشقت بشم
 تو می خوای پاییز که شد بیای پیشم
 تو می خوای بریم پیش ستاره ها
 تو می خوای بهم بگی خیلی چیزا
 تو می
خوای چشام تو رو نگهداره
 تو می خوای هر چی بگی بگم آره
تو می خوای فانوس لحظه هام باشی
 تو می خوای تا آخرش باهام باشی
تو می خوای شب تا سحر صدام کنی
 تو می خوای خوابم بودم نگام کنی
 تو می خوای عروس رؤیاهام کنی
 تو می خوای پری دریاهام کنی
 تو می
خوای اسممو فریاد کنی
 اسمتو شبیه فرهاد کنی
 تو می خوای با همه کس قهر کنم
 خودمو شهره ی یک شهر کنم
 تو می خوای سفر نرم بدون تو
 تو می خوای همش بگم به جون تو
 تو می خوای شبا برام قصه بگی
تو می خوای تموم شه فصل تشنگی
 تو می خوای با هم باشیم ،
کنار هم
پاییز و زمستون و بهار هم

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:شعر معاصر,مريم حيدرزاده,ياتويا هيچكس,تو,ميخواي, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 

برای دیدن تو

برای دیدن تو نقره ی ماهو چیدم
 تا آسمون هفتم به خاطرت دویدم
برای دیدن تو. آسمونو شکافتم
 ستاره چشیدم تا طعمشو شناختم
 برا دیدین
تو خارا رو سجده کردم
 به جای چشم ابرا سوختم و گریه کردم
برای دیدن تو پاییز شدم شکستم
 برف زمستون شدم رو بامتون نشستم
 برای دیدن تو از دریاها گذشتم
 دور ضریح عکست شب تا سپیده گشتم
 برای دیدن تو شدم مث پنجره
 اشاره هات محاله از یاد چشمام بره
 برای دیدین تو سوار موجا شدم
 چون تو رو داشته باشم همیشه تنها شدم
 برای دیدن تو عمری مسافر شدن
 به اجترام اسمت رفتم و شاعر شدم
 برای دیدن تو خط کشیدم رو تقدیر
 نگات مث یه صیاد منو کشید به زنجیر
 برای دیدن تو سنگا رو شیدا کردم
 طلسما رو
شکستم راها رو پیدا کردم
برای دیدن تو ، تو جنگلا گم شدم
 بازیچه ی نگاه ساکت مردم شدم
 برای دیدن تو خیلی چیزا شنیدم
 خیلی کارا رو کردم اما تو رو ندیدم
 برای دیدن تو رفتم تو باغ شعرا
 سراغ فال حافظ ، دنبال شعر نیما
 برای دیدن تو چه دردایی کشیدم
 تبم رسید به خورشید ، تموم شدم ، بریدم
 برای دیدن تو از خواب گل و پروندم
 چه شبها مثل مجنون تو دشت و صحرا موندم
 برای دیدن تو چه قصه ها که داشتم
 سر و رو شونه ی رنج چه روزا که گذاشتم
برای دیدن تو قامت غصه خم شد
 انگار که قحطی اومد هر چی به جز
تو کم شد
 برای دیدن تو نیاز نبود بگردم
 تو هر جا با من بودی پس تو رو پیدا کردم
 

 

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:شعر معاصر,مريم حيدرزاده,ياتويا هيچكس,براي,ديدن,تو,, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

اگه تو مال من بودی

 اگه تو مال من بودی ماه از چشات طلوع می کرد
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع می کرد
 اگه تو مال من بودی کلاغ به خونش می رسید
 مجنون به داد اون دل زرد و دیوونش می رسید
 اگه تو مال من بودی همه خبردار می شدن
 ترانه های عاشقی رو سرم آوار می شدن
 اگه تو مال من بودی قدم رو پاییز میزدیم
 پاییز می فهمید که ماها زبونشو خوب بلدیم
 اگه تو مال من بودی انقد غریب نمی شدم
 من چی می خواستم
از خدا دیگه اگه پیشت بودم
 اگه تو مال من بودی دور خوشی نرده نبود
 دل من اون آواره ای که شبا می گرده نبود
 اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شک نداشت
 تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترک نداشت
 اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد
 قصه ی عشق ما دو تا ، عبرت
سرنوشت می شد
 اگه تو مال من بودی می بردمت یه جای دور
 یه جا که تو دیده نشی نباشه حتی کمی نور
 اگه تو مال من بودی ، می ذاشتمت روی چشام
 بارون می خواستی می بارید ، ابر سفید گریه هام
 اگه تو مال من بودی برگا تو پاییز نمی ریخت
 شمعی که پروانه داره ، اشک
غم انگیز نمی ریخت
 اگه تو مال من بودی قفس دیگه اسیر نداشت
 آدما دارا می شدن ، دنیا دیگه فقیر نداشت
 اگه تو مال من بودی خیال نمی کنم باشی
 پس می رم و می کشمت پیش خودم تو نقاشی

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:شعر معاصر,مريم حيدرزاده,ياتويا هيچكس,اگر,تو,مال,من,بودي, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to mykimia.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com